نویسنده: دلیر عباسی
یکی از پدیدههایی که مربوط به دوران مدرن است و تا قبل از آن نمود چندانی نداشته است، پدیدهی ناسیونالیسم یا "ملّیگرایی" است. «ناسیونالیسم» از واژهی «Nation» از کلمهی لاتین«Natio= ناسیو» و «نیتوس» به معنای «محل زائیده شدن» است.
تا نیمهی دوم قرن هیجدهم میلادی در هیچ یک از دائرةالمعارفهای منتشره در اروپا مفهوم و واژهی نژاد(Rasse) در رابطه با علوم اجتماعی و سیاسی و بررسیهای تاریخی به کار نرفته است. در سرزمینهای اسلامی نیز تا اواخر دولت عثمانی، مسالهی ملّیگرایی به شیوهی امروزی مطرح نبوده است. دکتر حمید عنایت در کتاب سیری در اندیشهی سیاسی عرب مینویسد: « در سراسر مدت تسلط عثمانی تا اوایل قرن بیستم تودههای عرب از آگاهی و غرور قومی بیبهره بودند و در حکومت ترکان برخورد، عیبی نمیدیدند؛ زیرا سلطان عثمانی را حاکم بر حق مسلمانان میشناختند و عصیان بر او را گناه میدانستند» و جالب توجه اینکه به قول اسماعیل احمد باقی در کتاب «دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال»، سلاطین عثمانی نیز جزبه نسبت اسلامی خویش افتخار نمیکردند و به ریشهی نژادی و قومی خود به عنوان ترک، هیچ حساسیتی نداشتند و خود را به اسلام و میراث و تمدن اسلامی پیوند میدادند و از قوم گرایی به دور بودند.... زبان خود را نه ترکی بلکه عثمانی مینامیدند.
تا این زمان مسالهی ناسیونالیسم و ظلم و ستم ملّی مطرح نبود و ظلم و ستم موجود همهی اقدام و ملتهای تحت سلطهی دولت عثمانی را در بر میگرفت؛ اما در اواخر دولت عثمانی به تدریج تفکر ناسیونالیستی در میان ملتهای تحت سلطهی این دولت بوجود آمد و عوامل داخلی و خارجی در شکلگیری این جریان نقش داشت که امکان پرداختن به آن در این مقاله میسر نیست.
اخیراً نیز که ظلم و ستمهای ملّی و تبعیضهای نژادی در میان ملتها به اوج خود رسیده است، ناسیونالیسم هم به بحثی داغ روز تبدیل گشته است تا جایی که ناسیونالیسم در حد آیین و مرام مورد توجهی برخی قرار گرفته است. و برخی نیز در سطحی پایینتر در تلاشند تا هویت خود را فقط در یکی از دو موضوع دین یا ملّیت بیایند و درصدد پاسخگویی به سؤالاتی از این قبیلاند که: آیا ما کرد، فارس، ترک، یا عربی مسلمان هستیم یا مسلمانی کردزبان، فارس زبان، ترک زبان، عرب زبان و... هستیم؟ آیا ملّیت بر دینمان میچربد یا به عکس دین بر ملّیتمان غلبه دارد؟
حقیقت آن است که مهمترین مواردی که هویت هر ملتی را باید در آن جست، دین و ملّیت آن قوم است و به هویت واقعی هیچ ملتی بدون در نظر گرفتن یکی از این دو مورد نمیتوان پیبرد.
کسانی که در صددند تا با مطرح کردن بعد ملّی، به کم رنگ کردن و یا نادیده گرفتن بعد دینی یک ملت اقدام نمایند و یا به عکس میخواهند با نادیده گرفتن بعد ملّی شان، به اثبات تدین ملتشان بپردازند، هیچ خدمتی به ملت خویش نکردهاند بلکه با نادیده گرفتن و حذف قسم اعظم هویت ملت خویش(دین یا ملّیت)، بزرگترین خیانت را در کسوت مدافعان حقوق ملّی یا دینی بر ملت خویش روا داشتهاند؛ گر چه مقتضیات وشرایط زمان میطلبد که دریک مقطع زمانی پا فشاری و تلاش برای احقاق یکی از این دو حقوق بیشتر باشد، ولی حذف و نادیده گرفتن هر یک از آنها به طور عمدی به بهانهی تلاش برای احقاق آن دیگری، غیر قابل توجیه بوده و تامین کننده سعادت و سلامت آن ملت نخواهد بود.
ملّیگرایان دلسوز و واقعی هیچگاه موفقیت خویش و سعادت ملتشان را در حذف هویت دینی آنان جستجو نکردهاند کما اینکه بیشتر و قریب به اتفاق سرمداران نهضتهای ملّی، اگر رهبران دینی ملت خویش هم نبوده باشند، لااقل مخالفت و تضادی هم با دین و دینداران واقعی نداشتهاند و به هویت دینی خویش هم افتخار ورزیدهاند. برای نمونه اگر نگاهی گذرا به رهبران ملّی کرد بیندازیم، متوجه میشویم که اکثر آنان رهبران دینی ملتشان هم بودهاند، از شیخ عبدالله نهری گرفته تا شیخ محمود حفید و شیخ سعید پیران و شیخ سعید نورسی و قاضی محمد و ملامصطفی بارزانی و...
همگی اینان دفاع از حقوق ملّی کردها را در اولویت کاری خود قرار دادهاند و عملاً ثایت کردهاند که میتوان با رویکردی دینی به دفاع از حقوق ملّی پرداخت.
از سوی دیگر اسلام نیز با حب وطن و میهن و سرزمین و دفاع از حقوق ملّی، سر ناسازگاری ندارد. و ارادهی خدا بر این رفته است که جامعهی انسانی دارای قومیتها، ملّیتها، و نژادها و رنگها و زبانهای متعدد باشد. قرآن در این رایطه در آیه 13 حجرات میفرماید: «یأَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عَندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» یعنی:«ای مردمان! ما شما رااز مرد وزنی آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد خدا متقیترین شماست. مسلماً خداوند آگاه و با خبر است» در این آیه به صراحت بیان شده که وجود اقوام و ملتهای متعدد با رنگها و زبان و فرهنگهای متفاوت «جعل» و قرار دادی خدایی است و خدا این تعدد را از آیات و نشانههای خود قرار داده است؛ و لذا هر ملتی نه تنها حق دارد که خصوصیات ملّی خود از قبیل زبان و فرهنگ و آداب صحیح خود را حفظ کند، بلکه وظیفه دارد که در غنیسازی آنها و به خصوص زبان مادری خویش بکوشد؛ اما در عین حال با قید «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عَندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» بیان میدارد که این تفاوتها نباید وسیلهی تفاخر بر همدیگر و برتری نژادی گردند؛ بلکه ارزش وکرامت شما نزد خدا به میزان پرهیزگاری شماست نه عضو قبیله ، نژاد یا ملتی خاص بودن.
علاوه بر این، حب وطن و ملت یکی از امور فطری انسان نیز هست و هر فردی با دقت در احوال خود خصوصاً به هنگام دوری از وطن در غربت به این حقیقت پی میبرد. بابامردوخ روحانی در پیشگفتار کتاب «تاربخ مشاهیر کرد» در این رابطه چنین میسراید که:
روزی که به امر حق جهان شد ایجاد
و آدم شد خلق وآدمیزاده بزاد
مهر وطن و محبت قوم و نژاد
در طینت مردم به ودیعه بنهاد
«ابراهام مازلو» از روانشناسان بزرگ امریکایی نیز نیازهای آدمی را به پنج دسته تقسیم میکند که بعدها دو مورد دیگر هم به آنها افزود که از این قرارند:
1. نیازهای اولیه مثل نیاز به هوا، غذا، آب، مسکن و نیاز جنسی
2. نیاز به امنیت
3. نیاز به احترام
4. نیاز به تعلق خاطر به چیزی ـ مثل خانواده، انجمن، وطن، گروه، ملت، حزب یا دینی خاص ـ داشتن
5. نیاز به زیبایی و زیبا دوستی
6. نیاز به پرستش
7. نیاز به خود شکوفایی.
مازلو در بیان نیاز چهارم وششم به فطری بودن گرایش دینی و ملّی انسانها اذعان داشته است.
به همین دلیل اسلام نه تنها مخالفتی با گرایش ملّی انسانها ندارد بلکه توجه و برآورده کردن این نیاز در حد متعادل را وظیفه مسلمانان میداند وعدم توجه به این میل را خلاف دین وبرنامهی خویش تلقی میکند.
پیامبر اکرم(ص) از هر نظر اسوه و الگوی مؤمنان است اگر به سیرهی مبارک این بزرگوار هم نظری بیفکنیم، مشاهده مینماییم که هنگام هجرت، رو به مکه کرده و فرمود: «اَنتَ أَحَبُ بِلادِ اللهِ اِلَی وَلَو لَا اَنًَ المشرکینَ أَخْرَجُونِی، لَمْ اَخْرُجْ مِنْکَ» یعنی: «(ای مکه) تو نزد من محبوبترین سرزمین هستی و اگر مشرکین مرا بیرون نمیکردند، هرگز تو را ترک نمیکردم».
و پس از هجرت نیز چون وصف وطن محبوبش را از زبان یکی از اصحابش (اصیل) شنید، در سوز فراق وطن وشوق دیدارش، اشک از چشمانش سرازیر شد وفرمود: «اصیل! بگذار قلبها آرام گیرند».
با توجه به آن چه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که گرایش به دین و ملّیت هر دو از امور فطری بشرند و چارهای از ارضاء آنها نیست.
اسلام با ناسیونالیسم از نوع افراطی آن آنگاه که به یک کیش اجتماعی- سیاسی و نظام عملّی زندگی تبدیل میشود، مخالفت دارد. و از آنجا که اسلام خود دارای سیستم مستقل فکری، عملّی، سیاسی ـ اجتماعی با زیر بنای عقیدتی ویژه خودش است، طبیعی است که با ملّیگرایی در چنین سطحی تقابل داشته باشد ملّیگرایی با این تعریف هدفش ایجاد واحدهای ملّی است ولی هدف اسلام ایجاد و خدمت جهانی است. کانون نهایی وفاداری انسان، در ملّیگرایی، میهن است ولی در اسلام، خدا و دین است ملّیگرایی، قومنگر و محدودنگر است و اسلام جهان شمول و بر وحدت جهانی بشر تأکید دارد. در این رابطه قرآن میفرماید: « قُلْ یأَیهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمِیعاً » یعنی: ای مردم من فرستاده خدا به سوی همگی شما هستم» ویا میفرماید: « وَمَآ أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَآفَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً ...» یعنی:«تو را (ای محمد) نفرستادیم مگر، اینکه بشارت دهنده وبیم دهندهی همهی مردم باشی».
اسلام، با این تعریف از ملّیگرایی مخالف است چون به نژادپرستی و برتری نژادی تبدیل میشود. ناسیونالیسم افراطی، یونانیان را در اوج تمدن به نژادپرستی واداشت و غیر یونانیان را «بربر» میخواندند». ارسطو میگفت: «طبیعت اراده کرده است که «بربر» بردهی یونانیان باشند و همین ایده، یهود را بر آن داشت که خود را ملت برگزیده خدا بخواند که جهانیان موظف به خدمتگذاری آنان هستند و رومیان را بر آن داشت که در اوج تمدن خود معتقد شوند که در کرهی زمین فقط سه ملت وجود دارند: رومیان، هم پیمانان آنها و وحشیان (غیر رومیان). اما پیامبر(ص) در ذم این ایده فرمود: «لًَا فَضلَ لِعرَبی عَلَی عَجَمِی وَلاَ لِعَجَمِی عَلَی الْعَرَبِی کُلًُکُم أََبناءُ ادَم» یعنی هیچ عرب زبانی به غیر عرب و هیچ غیرعربی برعرب زبانان برتری ندارد و همه شما فرزندان آدم هستید» و نیز فرمود:« لاَ فَضَلَ لِعَربِی عَلَی عَجَمِی ولا لِعَجَمِی عَلی عَربِی َولَا لِاَبْیضَ عَلَی اَسْوَدوَلَا لِاَسْوَدَ عَلَی الْاَبْیضَ اِلًَا بّالتًَقْوَی» یعنی: «هیچ عرب زبانی بر غیر عرب و هیچ غیرعربی بر عرب زبان و هیچ سفیدپوستی بر سیاهپوست و هیچ سیاهپوستی بر سفید پوست برتری ندارد جز به تقوی».
اسلام با ملّیگرایی آنگاه مخالف است که ملّیگرایی بنای خود را بر پرستش میهن در مقابل خدا مینهد و به دین وآئین خاص تبدیل میگردد؛ چرا که در این صورت با روح توحیدی اسلام اصطکاک پیدا میکند. در همین راستا بود که پیامبر(ص) فرمود: «لَیسَ مًِنا مَنْ مَاتَ عَلی الْعَصَبّیه، لَیسَ مًِنا مَنْ دعی اِلَی الْعَصَبِیه، لیس مِنًَا مَنْ قَاتَلَ عَلَی الْعَصَبّیه». یعنی: «هر که بر تعصب جاهلی عرب بمیرد و بدان فراخواند و بخاطر آن بجنگد، از ما نیست». و با سیره خویش و رفتار سنجیدهاش ما مسلمانان را از اینکه گرفتار دام این نوع از ملّیگرایی گردیم، نهی فرمود وپس از فتح مکه چون برخی از انصار نگران بودند پیامبر(ص) دیگر به مدینه برنگردد، و نگرانی خویش را ابراز نمودند، پیامبر(ص) انصار را فرا خواندند و اعلام نمود که من وابستگی افراطی به آب و خاک و میهن ندارم. من بندهی خدا و رسول او میباشم و بخاطر الله بسوی شما هجرت نمردهام و از آن پس نیز زندگی و مرگ من در کنار شما خواهد بود».
و به ما آموخت که اگر ملّیگرایی و دین در تقابل با هم قرار گرفتند باید اولویت را بر دین داد و اسلام کسانی را که علیرغم پذیرش مکتب، خود را در بند زمین و وطن مفید میسازند، بیارزش میشمرد در قرآن در این رابطه میفرماید: « وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یهَاجِرُواْ مَا لَکُمْ مِّن وَلاَیتِهِم مِّن شَیءٍ حَتَّى یهَاجِرُواْ » یعنی: «کسانی که ایمان آوردند ولکن با وجود توانایی مهاجرت ننمودند- و دل از وطن نکندند هیچگونه تعهد و مسئولیت و ولایتی در برابر آنان ندارید تا آنگاه که مهاجرت میکنند.»
اسلام با ملّیگرایی اگر منجر به خود برتربینی و تعصّب جاهلی و استعمار ملتهای دیگر شود و افق فکری انسان را محدود سازد و عامل جنگ و خونریزی شود کما اینکه دو جنگ جهانی اول و دوم حاصل این ایده بود، و نیز حامل محدود کنندهی همکاریهای بینالمللی گردد و باعث عدم تحمل ارای مخالف شود، سر مخالفت دارد، اما در شیوهی متعادل آن و به معنای حب وطن، میهن، خاک و مرز و بوم، فرهنگ وآداب ملّی به گونهای که تبلور اصل دموکرانیک باشد و عامل اتحاد افراد یک ملت بدون ناچیز شمردن و دشمنی با سایر ملتها باشد، البته که مخالفتی ندارد.
نظرات
ضمن خسته نباشید به آقای عباسی؛ مطالبی را که بیان نمودهاید مثل ابجدیات اندیشهی ناسیونالیستی کردها میماند و تصور نمیکنم کسی با آنها مخالف باشد، به تعبیر دیگر این مسائلی که شما در نوشتهتان قید نمودهاید بیشتر صورت مسئله است و حال چند سؤال دربارهی راهکارهای حل مسئله:<br /> آقای عباسی به عنوان یک عضو برجستهی دعوت و اصلاح راهکار شما برای حل مسئلهی کرد در ایران چیست؟ <br /> حزب یا گروه متبوع شما -با توجه به اینکه قسمت عمدهی اعضای تأثیرگذار جماعت در مناطق کردنشین هستند-در راستای حل این قضیهی اساسی چه برنامه و راهکاریی را عرضه کرده یا میکند؟<br /> آیا شما میتوانید ادعا کنید که ما یک گروه ملی- مذهبی هستیم؟<br /> آیا میتوان این خواستهی دیرینهی برخاسته از افکار عـمومی کردها(مسئلهی کرد) را نادیده گرفت؟<br /> آیا میتوان در مقابل افکار عمـومی مردم خود ایستاد؟<br />
آقای عباسی سلام<br /> کاک حسن امینی و گروهش به راحتی توانستهاند خود را به مثابهی گروه اپوزیسیون نظام و یک گروه ملی-مذهبی به افکار عـمومی بشناسانند، ایشان در تریبونهای رسمی هم از قضیهی کرد و هم از حقوق اهل سنت ایران به عام دفاع میکند؛ این عمل وی سبب شده است جماعت متبوع وی-مکتب قرآن کردستان- به عنوان یک نیروی حسابشدهی اپوزیسیون داخل نظام، در هر دو جبهه قرار گیرد، حال پرسش ما این است که شما در این دو زمینهی مذکور چکار کردهاید؟<br /> آقای عباسی لطفا جواب سؤالات را مکتوب بنویسید.
کاک دلێر سڵاو<br /> کاکی برا، باسی "ملیت" تهنیا یهک پێداویستیی فیتریو دهروونی مرۆڤ نییه باس له مافهکانی سهرهتایی گهلێکی ههژارو بهستهزمانه که له بنهڕهتیترین مافهکانی خۆی وهکوو خۆێندنو نووسینو مافی چارهی خۆنووسینو ... بێبهریی کراوه.<br /> به رای من بهراورد کردنی ملیت و دین دوو شتیی ناتهبانو هیچ پهیوهندیهکیان بهیهکهوه نیه.<br /> ئهوجار ئهو شاهید میسالانهی که بۆ سهلماندنی مافی میللی له قورئان یان له سوننهدا هێناوتن، هیچ پهیوهندێکیان لهگهل ناسیۆنالیزم به ناوهرۆکو واتای ئهمڕۆیی نیه.<br /> تکایه باسیی چارهسهریی ئیسلام یان بیریی ئیسلامی هاوچهرخ بۆ کێشهی کورد که کێشهی خاکو خهڵکه بکهن.
آقای عباسی اولین وظیفهای که موسای پیامبر در قبال قومش چه بود؟
با سلام<br /> ما هم منتظر مقالات بعدی آقای عباسی در جواب سئوالات دوستان خواهیم ماند . <br /> حتما در این زمینه سعی خودتان را بکنید. <br /> <br /> موفق باشید